↧
کمی نور ...
دو شب بعد از تماشای تعزیه؛ محمد جواد سه ساله ی من : - مامان من لباس امامی ندارم. برام می ...
View Articleمن با توام، قدم به قدم، تا خود بهشت !
به نام خدای همیشه مهربان آخرین غزلم، چشم به راه نقد و نظر و اصلاح دوستان؛ دریغ نفرمایید ... بر ...
View Articleآدم برفی
وقتی برف از بارش می ایستد و خورشید دوباره می تابد، درست همان موقع که همه به گرمای خانه برمیگردند؛ ...
View Articleدوباره نامه می نویسم ....
به نام خدای همیشه مهربان دوستان خوبم، سلام امروز بعد از حدود یک ماه و البته بیشتر، به وبلاگم سر زدم. دلم ...
View Articleاین کاغذپاره های به درد نخور ...
به نام خدا دیروز ظهر بعد از مدتها پرسه ای دوباره زدم میان کاغذپاره های قدیمی . کاغذپاره هایی که از ...
View Articleاولین نماز صبح !
به نام خدای همیشه مهربان عزیزکم سلام ! چقدر حرف دارم از تو این روزها ! این روزها که به نظر میرسد ...
View Articleمهمان تازه ...
به نام خدای همیشه مهربان نوشتن، یک بهانه می خواهد و ننوشتن، هزار بهانه! حالا نوشتن و ننوشتن من یک بهانه دارد. ...
View Articleتمام دنیا ...
مسافر کوچولوی من ! انگار تمام دنیا را یکجا به من دادند، وقتی شنیدم "تو دختری !" هر چه گشتیم زیبا تر ...
View Article